این را خووووووووب بدان ...

شعری که تورا جان می بخشد

شاعرش را یکبار کشته است !!!

آهای کسی که به قول خودت منتظر من مانده ای

من هرگز به تو قول ماندن و برگشتن را نداده ام

کوله بارت را ببند 

و این جوان تنها را ترک کن

من هرگز کنار تو بر نمیگردم

به خدا میسپارمت !!

بیذارم ...

از هر مسئله ای که

تنها راه حلش

گذر زمان است !!!

یادت می آید !!

یادت می آید قسمم دادی که دگر مزاحم زندگیت نشوم

حالا من مانده ام با تنی خسته و

قسمی که هرگز نمیتوانم آن را بشکنم !!

اگر وقت نداری حالم را بپرسی ،

درکت میکنم !

اگر وقت نداری با من صحبت کنی ،

درکت میکنم !

اگر وقت نداری مرا ببینی ،

درکت میکنم !

اما اگر بعد از تمام اینها ، دیگر دوستت نداشتم

اینبار نوبت توست که درکم کنی !

آهای با تو هستم ...

تویی که مطالبمو میخونی

و برای دلخوشی و همدردی من نظر میذاری

ممنوووون که به یاد من هستی

ولی من دیگه کم اوردم

خسته ام

از همه چیز

وقتی در خیابان پشت سر هم سیگار دود می کنم همه یه جوری نگام میکنن

و میگن :

"" جوون حیف شدش "

ولی روزی که داشتم زار زار گریه می کردم یه نفر با خودش نگفت :

" طفلکی چی میکشه با غمش ....!!!  "

و چه زیبا گفت شاملو !!

لمس تن تو                 شهوت است و گناه ...  حتی اگر خدا عقدمان را ببندد !!

داغی لبت ، جهنم من است ...   حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند !!!

هم آغوشی با تو ، هم خوابگی چرک آلودی است ... حتی اگر خانه خدا خوابگاهمان باشد !!!

فرزندمان ، حرام نطفه ترین کودک زمین است ... حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس !!

خاتون من !! حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ، یک بوسه ، حتی یک نگاه ... حرامم باد اگر تو عاشق من نباشی .....

یه روزی

یه جایی

یه دل شکوندم

یکی عاشقم شد به پاش نموندم

چه آسون چه راحت ازش گذشتم

دلم رو به قلبی دیگه سپردم

پریشونو گریونو دلشکسته

هنوزم به هیچکی دلی نبسته

چقدر میگفت دوباره ، دوباره برگرد

چه روزا که بی من تنهایی سر کرد

حالا که فکر میکنم ، میبینم انگار

اونی که باخته بازی رو من بودم اینبار

یه بار نشد که بعد از اون عشقو ببینم

از شدت عشق از رو لبی بوسه بچینم